روزی که یاس متولد شد.....غیر محرمانه با مادر......
سلام بچه ها واسه اینکه طولانی نشه میرم سر اصل مطلب
بازم یکمی دیر آپ کردم............ولی این بار پنچر نکردم......یه مقداری درگیر مشکلات روز مره زندگی بودم مثل همه....
من میخواستم مطلبی در مورد یه دختره مسیحی بنام برنادت سوبیرو بنویسم(شاید اسمشو خیلیا شنیده باشن)ولی
چون تولد حضرت زهرا وروز مادر رسیده گذاشتم واسه بعد...........راستش سر گذشت این دختر خیلی منو تحت تاثیر قرار
داده...........پیشنهاد میکنم .......شما هم یه تحقیق کوچولو در این رابطه بکنید...این عکسشه.....حالا اگه لازم دیدین بیشتر
توضیح میدم......................دوست شما .........رسول...............

برنادت سوبیرو
این نامه رو شاید وقتی بخونی که دیگه دیر شده!!!
شاید اونروز دیگه رمقی تو دستات نباشه که بخوای جوابشو برام بنویسی
ممکنه بین ماها فاصله افتاده باشه،فاصله ای طولانی از زمین تا آسمون
نمی دونم اصلا چرا امشب بد جوری دلم هواتو کرده،درسته هر روز جلو چشمامی ولی
اینگار که نمیبینمت !!! حسرت اونا یی رو میخورم که تورو ندارن ولی هرشب توی خوابشون شایدم توی بیداری ميبيننت ودستات و میگیرن .اونا یی که خیلی راحت میبو سنت ....
آخ گذشته ها کجان؟؟؟؟؟....گرمای وجود تو هیچ وقت برام تکرار نمیشه..................
میدونی .....هر چی بزرگتر میشم بیشتر... عذاب میکشم
یاد قدیما بخیر....اون روزا با تو خیلی صمیمی تر بودم
اونروزا من یه فرشته داشتم....که جاش تو زمین بود...ولی هر چی بزرگتر شدم
بهم فهموندن که باید تو آسمونا دنبال فرشته گشت......
به ما یاد دادن فرشته ها از نور ساخته شدن،دیده نمیشن، جسم نیستن، پیر نمیشن،تو آسمونن......
اما اشتباه میکردن
آخه فرشته ی من تو زمینه....دارم میبینم دستاش کم کم داره به لرزه میفته....
پیشونیش پر شده از خط های موازی.....تو صداش یه سنگینه خاصی احساس میکنم...میدونم
خیلی بهش بدهکارم........ولي فقط ميتونم بهش بگم
.... ببخشید ....این جواب همیشگیه من به بدی هام در عوض همه ی خوبیات...
اگه روم نمیشه سرم رو بزارم رو شونت و برات حرفای دلم رو بزنم ببخشید
اگه روم نمیشه تو چشمای قشنگت زل بزنم و بگم دوستت دارم ببخشید
اگه شب تا صبح برام بیخوابی کشیدی ببخشید
اگه یخچال خونه پر شده از قرص های رنگارنگ ......ببخشید
اگه برات بچگی نکردم.......ببخشید...اگه به درد ودلات گوش نکردم ببخشید
اگه ازت خجالت کشیدم .......هلالم کن
آخرشم نفهمیدم این همه حیا واسه چی؟مگه نه اینکه من از خودتم؟؟؟ از وجود خود تو
آدم که از خودش خجالت نمیکشه...میکشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میدونم تقصیر از منه....منی که تو دنیای خودم غرق شدم
مادر جون دیگه قصه ی چادر نماز یادگاری و سجاده ویه قاب خالی روی دیوار تکراری شده......
خسته شدم.....از این همه......حجابی که بین ماست........از این همه غرور بی جا..ازاین قانونه بی ربطه دنیا که قدر داشتنی هامون و وقتی از دست میدیم می فهمیم
میخوام تا وقتی هستی بهت بگم
......اندازه ی خودت دوستت دارم....

با عرض ارادت کامل لطفا قانون کپی